بسم الله الرحمن الرحیم _ به نظر می رسد که این استدلال، روشن ترین و گریز ناپذیرترین استدلال بر اثبات نظام سیاسی اسلام و ولایت فقیه است. استدلالی کوتاه، دقیق و جامع.
1. بشر نیاز به حکومت؛ دارد و حاکمیت به معنای تصرف در امور عمومی اجتماع است.
2. «تصرف» در امور، در صورتی درست است و بشر را به سعادت می رساند که ناشی از «حق» تصرف باشد؛
3. «حق تصرف در امور، ناشی از «مالکیت» بر آن امور است؛ یعنی مالک، اصالتاً تنها کسی است که حق تصرف در ان امر را دارد.
4. «مالکیت» بر چیزی ناشی از «خالقیت» است؛ یعنی کسی که چیزی را خلق کرد، اصالتاً مالک آن است.
5. خالق همه هستی الله است، پس مالک همه هستی هم الله است و تمام حقوق نیز از آن الله است، از حق حیات تا حق حاکمیت و تصرف.
6. در مقدمه «1» گفتیم که حکومت برای جامعه بشری ضروری است؛ بنابرین در هر زمانی، هر حکومتی «الف». یا به صورت خاص/ عام اذن و حق حاکمیت را از جانب خداوند گرفته است و حکومتش مشروع است؛ «ب». یا حق حاکمیت را از جانب خداوند نگرفته است و حکومت و تصرفاتش نامشروع است.
7. اگر فرض «ب» را بپذیریم، نظام سیاسی اسلام و مأذون بودن کسی به صورت خاص/ عام از سوی خداوند برای حاکمیت را پذیرفته ایم. و اگر فرض «ب» را پذیریم آنگاه:
8. یا مطلوب خداوند این است که هیچ کس از هیچ کس تبعیت نکند! (خلف فرض و مقدمه شماره یک) د. یا مطلوب خداوند این است که از کسی تبعیت شود که خداوند حق تصرف در امور جامعه به وی نداده است و بنابراین، نامشروع است. یعنی خداوند بگوید که بر بندگان من لازم است که در حیاتی ترین مسائل جامعه یعنی جنگ و صلح و مساله ناموس و ... لازم است تابع حاکم نامشروع باشید. یعنی مشروع زیستن در تبعیت از حاکم نامشروع است! (خُلف فرض و مقدمه شماره دو).
گفته شد که خدا خالق همه هستی است، بنابراین، مالک همه هستی است و بنابراین، تمام حق های تصرف در عالم هم از آن او است و تنها راه مشروعیت تصرف دیگران، این است که خداوند حق انجام آن تصرف را به صورت خاص یا عام به دیگران بدهد. الان فرض کنید کنید که خداوند تنها منبع تولید غذای مشروع و سلامت ساز است. آیا می توان کشور یا شهر یا خانه یا فردی را تصور کرد که غذایی مشروع و سلامت ساز بخورد، بی آنکه آن را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از جانب خداوند گرفته باشد؟
اگر بگوید که خداوند به هیچ کس حق توزیع مواد غذایی سالم نداده است و همه یا باید غذا نخورند یا غذای ناسالم و نامشروع و کشنده بخورند، یا باید در عقل فرد معتقد به چنین حرفی شک کرد یا در صلاحیت خدای خودساخته اش.
9. خداوند، «ج». یا باید خودش از حق حاکمیت خودش استفاده کند؛ «د». یا باید به کسی بدهد که آن را در مسیر مورد نظر خداوند؛ یعنی مدیریت جامعه بر اساس موازین شرع به کار بگرد؛ «ه». یا اینکه عمل بر اساس موازین شرع در مدیریت جامعه در جنگیدن یا صلح کردن یا بی ناموسی یا حیات و عفت و قتل و قصاص و ... در انتخاب جانشین از سوی خداوند تأثیری نداشته باشد.
فرض «ج» معقول نیست. مفاد فرض «ه» هم این است که یا خداوند در پی هدایت افراد و سعادت جامعه نیست و یا اینکه سعادت از راهی جز عمل درست و مشروع قابل تحقق است که بر خلاف مقدمه شماره یک و دو است. بنابراین باید فرض «د» را پذیرفت، یعنی خداوند حق حاکمیت بر مردم را به کسی می دهد که بیشترین ویژگی های لازم برای مدیریت بر جامعه را داشته باشد؛ یعنی هم شرع را بشناسد، هم تقوا داشته باشد، و هم کارامدی در جهت تحقق اهداف شرع.
منبع: http://baharbia.blogfa.com/post-637.aspx
نوشته شده در شنبه 92/6/2ساعت 11:13 صبح  توسط علی هجران
نظرات دیگران()